loading...

یادگیری

بازدید : 248
دوشنبه 10 خرداد 1400 زمان : 13:12

وولک یکی از پرطرفدار ترین سایت ها برای کودکان ات که در آن قصه کودکانه جدید گفت می شود البته همراه با متن . علاوه بر این از کودکان شما می خواهد تا نتیجه خود ازقصه را برایشان ارسال کند و به همین روش کودکانتان از لحاظ رفتاری و تربیتی با گوش دادن به قصه های جدید سرگرم می شوند و چیز های جدید یاد می گیرند . قصه صوتی شنل قرمزی از جمله قصه هایی است که نتیجه گیری اخلاقی برای کودکان دارد . چند نفر از کادکانی که در مهد کودک ساری بودند برای ما خلاصه ای از اینن داستان را ارسال کردند که برای خواندن ادامه آن باید به سایت وولک مراجعه فرمایید .

یک دختری در جنگل همراه مادرش زندگی می کرد و به خاطر شنل قشنگی قرمزی که داشت به دختر کوچولو می گفتند شنل قرمزی . یک روز مادر بزرگ اش مریض شد و مادر شنل قرمزی کار زیادی داشت ونتوانستبه مادر بزرگ سری بزند مادرشنل قرمزی فکری کرد و گفت من خوراکی ها را آماده می کنم وتو اینهارا برای مادربزرگت ببر و شنل قرمزی گفت باشه سبد و شنل اش را برداشت خدا حافظی کرد و رفت.یکدفه شنل قرمزی نگاهش به گل های قشنگ افتاد وگل ها را چید وخواست بره که آقا گرگه سر راهش رو گرفت آقا گرگ گفت:با این عجله کجا می ری؟ توی دستت چیست؟ شنل قرمزی باترس گفت:خوارکی.می خواهم ببرمشان به خانه مادر بزر گ ام.آقا گر گ یک نقشه سرش افتاد وگفت باشه.ترس نمی خواهم تو را بخورم. برو . گرگه باخودش فکرکرد گفت خب من خانه ی مادر بزر گ شنل قرمزی می دانم کجا است الان زود میروم به خانه ی مادر بزرگ حرکت کرد سمت خانه رسید و در زد مادر بزرگ گفت:شنل قرمزی بیا در باز است بیا بفرما نوه ی قشنگم بیا تو و آقا گرگ پرید و مار بزرگ را خورد و سریع رفت لباس های مادر بزرگ راپوشید و بعد از چند دقیقه شنل قرمزی امد و ... برای خواندن ادامه داستان به وولک مراجعه فرمایید .

وولک یکی از پرطرفدار ترین سایت ها برای کودکان ات که در آن قصه کودکانه جدید گفت می شود البته همراه با متن . علاوه بر این از کودکان شما می خواهد تا نتیجه خود ازقصه را برایشان ارسال کند و به همین روش کودکانتان از لحاظ رفتاری و تربیتی با گوش دادن به قصه های جدید سرگرم می شوند و چیز های جدید یاد می گیرند . قصه صوتی شنل قرمزی از جمله قصه هایی است که نتیجه گیری اخلاقی برای کودکان دارد . چند نفر از کادکانی که در مهد کودک ساری بودند برای ما خلاصه ای از اینن داستان را ارسال کردند که برای خواندن ادامه آن باید به سایت وولک مراجعه فرمایید .

یک دختری در جنگل همراه مادرش زندگی می کرد و به خاطر شنل قشنگی قرمزی که داشت به دختر کوچولو می گفتند شنل قرمزی . یک روز مادر بزرگ اش مریض شد و مادر شنل قرمزی کار زیادی داشت ونتوانستبه مادر بزرگ سری بزند مادرشنل قرمزی فکری کرد و گفت من خوراکی ها را آماده می کنم وتو اینهارا برای مادربزرگت ببر و شنل قرمزی گفت باشه سبد و شنل اش را برداشت خدا حافظی کرد و رفت.یکدفه شنل قرمزی نگاهش به گل های قشنگ افتاد وگل ها را چید وخواست بره که آقا گرگه سر راهش رو گرفت آقا گرگ گفت:با این عجله کجا می ری؟ توی دستت چیست؟ شنل قرمزی باترس گفت:خوارکی.می خواهم ببرمشان به خانه مادر بزر گ ام.آقا گر گ یک نقشه سرش افتاد وگفت باشه.ترس نمی خواهم تو را بخورم. برو . گرگه باخودش فکرکرد گفت خب من خانه ی مادر بزر گ شنل قرمزی می دانم کجا است الان زود میروم به خانه ی مادر بزرگ حرکت کرد سمت خانه رسید و در زد مادر بزرگ گفت:شنل قرمزی بیا در باز است بیا بفرما نوه ی قشنگم بیا تو و آقا گرگ پرید و مار بزرگ را خورد و سریع رفت لباس های مادر بزرگ راپوشید و بعد از چند دقیقه شنل قرمزی امد و ... برای خواندن ادامه داستان به وولک مراجعه فرمایید .

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : -1

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 1776
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 401
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 321
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 402
  • بازدید ماه : 6082
  • بازدید سال : 18940
  • بازدید کلی : 173359
  • <
    پیوندهای روزانه
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی